Sunday, May 1, 2005

شیراز

Saturday, May 28, 2005

فیلترینگ

خیلی باحاله که سایتِ فیلتر دوهزاروپنج ،فیلتر شده

    یلدا :: :: 1:49 PM

---------------------------------------
نازلی

نازلی جونم ممنون از سوغاتی که از یزد برام آورده بودی ،خیـــــــــــلی توپ بود.
* هنوز از هم جدا نشده بودیم که از دستم افتاد شکست ...ولی چسبوندمش مث روز اولش شد!!؟!

    یلدا :: :: 1:36 PM

---------------------------------------

Friday, May 27, 2005



نمیدونم من از حالت نرمال خارج هستم یا همه؟!....انگار من خیلی دیر رفرش میشم؟!........انگارارزش ها خیلی بی ارزش شدن...یا من خیلی سخت گیرم و مقرراتی؟...یا مغزم دی لی داره؟!...قاطی کردم...شاید چون عصر سرعت و تکنولوژی هست ،آدما اینقد اکتیو شدن؟!.....هفته پیش با اکیپ رفتیم رستوران قلات،توی پابلیک اِریا ،تمام مدت تو بغل هم بودن و لاو میترکوندن ،چند شب بعد تو مهمونی دیدیمشون ،از بغل هم بیرون نمی یومدن...داشتن برای بچه هاشون اسم انتخاب میکردن و...خلاصه...پریروز دیدیمشون ،کاملا نسبت به هم بی تفاوت بودن ،تولدش بود اما نه تنها با اون حرف نمیزد و نمیرقصید ،بلکه دوست پسر جدیدشو هم دعوت کرده بود...بعد دوست پسره رو (یعنی همون دوست پسر سابقش)دیدم که داشت قربون صدقه دوست دختر جدیدش میرفت........شب قبل از تولش یه سر رفتیم پیشش ،داشت مثلا داستان عشق سابقش رو تعریف میکرد..میگفت عاشقش بودم ،هنوزم هستم ،همون بود که اوپنم کرد...............اصلا من دیگه بعد از اینش رو اینقد رفتم تو فکرکه دیگه نشنیدم ...من خودم آدمی هستم که این چیزا برام هرگز ملاک نیست و همیشه سرشون کلی داد و بیداد کردم...همیشه گفتم ،تره هم برای پسری که دختری رو به خاطر یه تیکه*** بخواد یا نخواد، خورد نمیکنم ....ولی این مدلیشو دیگه ندیده بودم...این ها دیگه خیلی باحالن!...یه روز یادم باشه سر فرصت و حوصله حکایت کاملشون رو بنویسم!!!

    یلدا :: :: 3:15 PM

---------------------------------------
گشادی و سادگی و ....

هر چی تلاش میکنم به همِش بکشم ،بشینم دو کلام درس بخونم ،سه صفه ترجمه کنم نمیشه!...چه کتاب درسی بخونم چه دیازپام بخورم!...چه بیست دقیقه یکی ماساژم بده ،چه بیست دقیقه کتا بخونم..........میگم قهوه و چای بخورم ،بشینم بخونم،هنوز لیوان تموم نشده ،خواب هفت تا پادشاهو دیدم.....تکلیف چیه؟

    یلدا :: :: 3:03 PM

---------------------------------------
خوش شانسی

ازوقتی خط تلفن اتاق خودم وصل شده ،پنج روزی یه بارزنگ میخوره!
پ.ن:همون زنگی هم که میخوره،مامانمه که میخواد ببینه من خوابم یا بیدار!!

    یلدا :: :: 2:44 PM

---------------------------------------
ای دل دیگه بال و پر نداری...

این دل پدر سوخته ما انگار داره بالاخره یه تکونایی به خودش میده...شایدم از بس این مدت آدمای جفت و لاو و تاچ و از این چیزای بی ناموسی دیده ،بی جنبه عقده ای شده و میخواد کم نیاره!!!...ولی نه....بچه ام می شناسمش ،این قدا ندید بدید نیست!.....فقط یکم بد عادتِ...به بعضی چیزا عادتش ندادن!؟!

    یلدا :: :: 2:12 PM

---------------------------------------

Saturday, May 21, 2005

مسنجر

یاهو مسنجر طی یک عملیات انتحاری ،حال منو گرفت!...همه آف لاین هام پرید!....اگه چیز مهمی توش بود پلز از نو بنویسید!
    یلدا :: :: 3:10 AM

---------------------------------------
...

مهار میکنم انگشتانم را که قیژمال میرود برای لپهایت
قربتآ الی الله.

    یلدا :: :: 3:07 AM

---------------------------------------

Tuesday, May 17, 2005

گزارش روزانه

1 - اینجا وبلاگ شخصی من هست.من از هیچ فرقه و مذهبی پیروی نمیکنم . هر چی هم عشقم کشید اینجا مینویسم
2- خدا خواسته برای مامانم ،از وقتی که کامپیوتر اومده پایین ،امروز اولین باری بود که من پشتش نشستم..............دهن منو سرویس کرد ،از بس دورو برم پلکید.....اینجوری واقعا نمیشه هیچ کاری کرد!....حتی تمرکز نداشتم یه مطلب الکی بخونم!
3- بدون پویان و غزل ،این روزام جهنم بود!
4- خیلی حال میده که همه خودشونو میکشن و لباس شب میپوشن و با هزار چسان و فسان ،راه میافتن میان تولد...بعد من دو دقیقه مونده به تولد ،اسپرت ترین و در عین حال راحت ترین لباسمو میپوشم و میرم و از همه بیشتر حال میکنم!
5-من واقعا یک انسان دموکرات هستم و دارم دموکرات تر هم میشم!از خودم خیلی راضی هستم!
6-بابا یهو اومده خونه میگه پراید صفر خریدم ، ازش استفاده نکنید میخوام عوضش کنم ،پژو بخرم....موضوع یکم بو داره...بابا یا یه گنج پیدا کرده یا از قبل داشته رو نمیکرده!
7-پنج شنبه صب یادم باشه برم متنایی رو که دادم مترجم ،ترجمه کنه ،بگیرم و 20 هزار تومن ناقابل تقدیم کنم!
8- نمیدونم چرا دارم به آدمایی که اینقد بدم میاد ازشون اینقد لطف میکنم؟...همچنین نمیدونم کی قراره من آدم بشم!
9-از داداشم ،نامرد تر من رو این کره خاکی ندیدم......اصلا به تخمم...ندارم...به تخم دونام!
10-در طی چند ساعت آینده ،من باید نقش منیژه خانم رو بازی کنم....تولدش مال یکی دیگه ست ،کادوهاشو یکی دیگه میگیره،حالشو یکی دیگه میکنه....حمالیش مالِ منه!
11-خر باش
که این جماعت از فرط خری
هر کو،نه خر است
کافرش میخوانند!

    یلدا :: :: 12:58 PM

---------------------------------------


میگه امروز یه اتفاقی برام افتاده ،ذوق مرگ شدم !دارم از خوشحالی میمیرم!
فکر کردم چی شده...میگم خوب حالا چی شده؟
میگه برای اولین بار از نزدیک جنده رسمی دیدم؟!؟ همیشه دوس داشتم ببینم چه جورین!
میگم خوب چه طوری بودن؟
میگه که دو تا بودن ،یکیشون رئیسشون بود ،میگفت من همیشه چند تا تو دست و بالم هست ...برگشتم نگاش کردم ، خیلی دوست داشتم ببینم این جور آدما چه جوری هستن،کلی خوشحال بودم که دیدم...خیلی راحت راجع به دادن صحبت میکرد ،حالم به هم میخورد.............به بغل دستیش اشاره میکردمیگفت اینم یکیشونه.............................................نمیدونستم دلم براش بسوزه یا ازش بدم بیاد؟

    یلدا :: :: 12:43 PM

---------------------------------------


این خانم محترم ،امروز خودشو با من اشتباه گرفته بود!؟
ای نازلی خانم ،بدان و آگاه باش:
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف / ای مگس!

    یلدا :: :: 12:31 PM

---------------------------------------
تلپاتی

ده دفعه از روی این وبلاگ خوندم......چشمام پر از اشک شد...دلم گرفت ،تنگ شد.........خیلی جالب ِ که دقیقا زمانی که داری فکر میکنی که، پیشنهاد درست کردن وبلاگ رو به یه نفر بدی ،برات ایمیل میزنه که بالاخره راش انداختم..میدونی یعنی چی؟

    یلدا :: :: 12:20 PM

---------------------------------------


الاغم و فروختم / کامفولوتر خریدم / کامفولوتر خراب شد / به جاش یه بیل خریدم.....
.
.
اینم حکایت این روزای منه !...دسته بیل بیشتر از کامفولوتر کاربرد داره!....کامی رو برداشتن بردن گذاشتن (چه جالب سه تا فعل پشت سر هم ؟ توی زبانای دیگه هم این اتفاق میافته ؟ سه تا فعل پشت سر هم این همه معنی رو برسونه؟)..خلاصه گذاشتن گوشه سالن ، که آقا روزی نیم ساعت اتوکد کار کنه !...ظلم نیست خداوکیلی؟...تازه چی ؟ اون ور دو نفر بلند بلند با هم حرف میزنن ،یکی داره پای تلفن هوار میکشه ،یکی هم با صدای بلند اخبار گوش میده؟!....شما قاضی ،اگه این کامپیوتره تو اتاق من بود ،خود داداشم هم بیشتر میتونست ازش استفاده کنه!نه؟

    یلدا :: :: 2:55 AM

---------------------------------------
شب نگاشت های یک مرد مهاجر

باورم نمیشه!؟..........هیچی نمیگم خودتون برید بخونید..................شب نگاشت های یک مرد مهاجر......من عاشقشم!

    یلدا :: :: 2:23 AM

---------------------------------------

Thursday, May 12, 2005

به من!

کسی که به ما نریده بود
کلاغ ِ کون دریده بود!

    یلدا :: :: 3:17 AM

---------------------------------------

Tuesday, May 10, 2005

world war III

جنگ جنگ تا رفع فتنه از دشمن!؟!!
این یک اعلان جنگ رسمی ست.......... بچرخ تا بچرخیم...هی شل گرفتم ، بازپر رو شدی!...پرچم جنگ چه رنگیه؟قرمز؟...برم یکی بخرم بزنم بالا پنجره اتاقم ، تا ته شیراز همه ببیننش !...اگه میتونستم بخدا اگه میتونستم میومدم میکشتمت ،جفتمونو راحت میکردم!...بمیری یه درد دارم ولی تا زنده ای من یک میلیارد تا درد دارم!....کاش حداقل من میمردم ،تازه اونوقت به جای دو تا ،همه راحت میشدن!

    یلدا :: :: 1:17 PM

---------------------------------------
گزارش روزانه

- علی رضا عصارم خوشش اومده از خودشا ، هر سال پا میشه میاد شیراز!...من دلم شجریان میخواد ، اون چرا دیگه نمیاد!؟
- 21 گرم رو دیدم.خوب بود ، ولی عالی و خارق العاده نبود...موضوعش خیلی آنچنانی نبود ،تدوینش جالب بود که سکانسای فیلم پشت سر هم به روال عادی همیشه نبود ، اونم فهمیدنشون سخت نبود ،فقط باید صبر میکردی نوبتشون برسه ف تا آخرای فیلم که بالاخره آقاهه به اون خانم که شوهرش مرده میگه که....
- پویان میگه ، من بهت حق میدم!
- امروز رفتم عینک خریدم ،کلی عینکه باحال هم قیافه ام میشه مث بچه مثبت ها هم تا حالا عینک فریم کائو چوئی نداشتم!
- جزوه ، جزوه و بازم جزوه
- دلم گواهینامه میخواد!
- یکی نیست به آدم بگه چرا دیگه ورزش نمیکنی؟!
- آبرنگ رو گذاشتم کنار ، خودمو چسبوندم به رنگ روغن....این تکنیک بسیار جذاب و دلچسب است
- مشکل پیدا کردم!؟...داداشم میخواد تز کار کنه ، میخواد کامپیوترو برای یه مدت برداره ببره ،هر چی میگم بابا من با این کامی هزار تا کار دارم ، هر چی براشون توضیح میدم که به جای اینکه اینو ببرین طبقه پایین ،داداش بیاد بالا کار کنه ، به خرجشون نمیره...فقط عادت کردن از داداشم طرفداری کنن ،حالا دیگه مهم نیست که کار تو چقد گیره این چند تا تکه دستگاست....اگه اینم ازم بگیرن که من از غصه دق میکنم...همین الآن که دارم مینویسم ،بغضم گرفته،اگه ببرنش چی میشه!؟
- این روزا حسابی بهاری شدم ، خوشم میاد!...لاک سبز ، صندل سبز ، روسری سبز ، کیف سبز....
- چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید!؟

    یلدا :: :: 12:45 PM

---------------------------------------
فروغ

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد مرواریدی صید نخواهد کرد
فروغ نازنینم خدا خودت و پدر مادرت و خوار مادرتو بیامرزه که یه وقتای یه چیزایی گفتی ، از کلام ِ نور قشنگتر!

    یلدا :: :: 12:28 PM

---------------------------------------
شیرزارمحمد آقایی

ساقی ای ساقی خوب
جان من یک دو سه گیلاس دگر
شب هم از نیمه گذشت
منتظر نیست کسی
آنقدر پر کم از این تلخ
که ندانم دیگربه که می اندیشم
به چه روز افتادم
به کجا خواهم رفت
ساقی ای ساقی خوب
جان من یک دو سه گیلاس دگر.

    یلدا :: :: 12:24 PM

---------------------------------------
شیرزارمحمد آقایی


    یلدا :: :: 12:24 PM

---------------------------------------

Saturday, May 07, 2005

من از این ساعت هم کمترم!

در دنیا هیچ چیز کاملا خطایی وجود ندارد . حتا یک ساعت از کار افتاده هم میتواند دوبار در روز وقت دقیق را نشان دهد

    یلدا :: :: 3:00 PM

---------------------------------------
عشق

برای رنج نکشیدن ، عشق نورزیدن لازم است.

    یلدا :: :: 2:51 PM

---------------------------------------

Friday, May 06, 2005

غربت

غربت

در دور افتادگي غربت خويش
مي نشينم و
چهره در نم ابري كبود مي شويم:

بر جوانه هاي شبنمش
- شاخه -
تصوير بس خاطره هاست . . .
احمد جواهریان
الهی من قربون احمد جواهریان برم که دلم براش یه ذره شده !...تنها کسی که میشه اسم واقعی دوست روش گذاشت...کسی که ناجی من در سخت ترین لحظاتی که تا به حال در زندگی داشتم بوده...کسی که زیباترین حرف های گفتنی رو به من گفت....بدون اغراق بگم انسان ترین انسانی که من هرگز به عمرم دیدم!....نازنین ، در سن 50- 60 سالگی بعد از این همه.....رفته آمریکا ، در سخت ترین دانشگاه تورنتو ، امتحان داده و سینما قبول شده و سال دیگه فارغ التحصیل میشه!....وحالا من فقط دلم میخواد هر چی زودتر ببینمش ، همین!

    یلدا :: :: 2:33 PM

---------------------------------------
توهم مرد سالاری

دیگه حالم داره از این مرد سالاری ِ تخمی تخیلی به هم میخوره .... فکر کردن خیلی زحمت میکشن...این مردای ضعیف ، بدون زن همشون میمیرن ، یه روزم نمیتونن زندگی کنن . هر وقت تونستن دست از این مرد سالاری مزخرفشون بردارن و یه روز مث آدم زندگی کنن اونوقت آدم شدن!ولی اگه مرد سالاری رو از این مردای مزخرف ایران عزیزمون بگیریم از یه پشه هم کمتر میشن!....اگه این مرد سالاری رو ازتون بگیرن حتی عاشق هم نمیتونید بشین! ...... ولی به این مردا خیلی کمتر میشه خرده گرفت نسبت به اون زنای ِ آشغالی - حیف اسم زن که رو این آدما بزارن! -که زیر بار این زلت (درست نوشتم؟)و خواری میرن و تن به همه چی میدن !..خاک بر سرتون....حیف اسم آدم که روی شما دودسته موجود بذارن !....خیار صد شرف داره به شما ها!.....................................الآن از اون موقع هایی هست که من دلم میخواست زل بزنم تو چشم این آدما بگم **** ـَم تو دهنت!!!

    یلدا :: :: 2:18 PM

---------------------------------------
آفلاین

شنیدم آفلاین های یاهو مسنجر هر هفت ساعت یکبار پاک میشه!خیلی بده که!....حقیقت داره؟

    یلدا :: :: 2:16 PM

---------------------------------------

Thursday, May 05, 2005

لینک


    یلدا :: :: 2:49 PM

---------------------------------------
برای نازلی عزیزم

بخدا فرار نکردم ..پاش وایسادم تا آخرین نفسم !....جنگیدم ، تحقیر شدم ، کوچیک شدم ، محکوم شدم ، مصلوب شدم ...هر بدبختی رو که تو فکرش میتونی بکنی و یا حتی نمیتونی فکرش رو بکنی من کشیدم !...حتی الآ ن وقتی فکر میکنم که چه کارایی کردم و چه اتفاقایی برام افتاد ، تنها وتنها از فکرش وحشت میکنم.........من هیچ وقت صورت مسئله رو پاک نکردم ، بلکه تا اونجا که میتونستم باهاش سر و کله زدم ...ولی دیگه نمیتونم ! یعنی اینقدر من با این مسئله کلنجار رفتم و از هر راهی که بلد بودم و یا هر کس دیگه ای که بلد بود، وارد شدم که دیگه تمام توانم رو از دست دادم!...شاید توان من کم بود ، شاید تحمل و صبر من کم بود - که کم هم نبود - ولی به هر حال تموم شده . تحمل من تموم شده و من تاوانش رو هم دادم ، نه تنها همون موقع که درگیر مسئله بودم ،تاوان پس دادم ، بلکه هنوز هم و تا آینده هم من تاوان این مسئله رو پس خواهم داد ، اینو مطمئن هستم....و برای من که با نیت پاک و دل صاف جلو رفته بودم خیلی خیلی تاوان سنگینی بود و هست و خواهد بود ولی به هر حال من بازم میگم خداراشکر!..............ولی...ولی دیگه نمیتونم ! من باید زندگی کنم یا نه؟...من بخدا دیگه نمیتونم!...... باور میکنی؟

    یلدا :: :: 2:35 PM

---------------------------------------

Wednesday, May 04, 2005

داروی فراموشی!

چقد حال من میتونه بد باشه که کلاس نقاشی هم نتونم برم؟....وقتی هم که میرم یه روز در میون برم....آخرشم که رفتم برگ گل شمعدونی رو مثل هندونه بکشم؟!.....چقد حال من میتونه بد باشه که حوصله استخر رفتن هم نداشته باشم؟....چقد این حال باید بد باشه که حوصله فیلم دیدن هم نداشته باشم؟...چقد این حال باید بد باشه که .................................کسی نمیدونه این حالِ خراب پریشون چه طوری درست میشه؟...کسی داروی فراموشی سراغ نداره؟.....من دیگه ظرفیت ندارم . تحمل ندارم . اعصاب ندارم .حوصله ندارم . صبر ندارم...............من میخوام همه چیزو فراموش کنم ولی نمیتونم!

    یلدا :: :: 1:27 PM

---------------------------------------

Tuesday, May 03, 2005

خودم میدونم من مقصرم!

هیچ وقت مقصر اونی که کمتر میفهمه نیست . تو این ماجرا هم تو مقصری !

    یلدا :: :: 2:03 PM

---------------------------------------
سعدی شیرین سخنِ پارسی

هر چی من میگم از سعدی خوشم نمیاد هی بشینید تا صب برای من دلیل بیارید ، شاهکار
ِ آقا رو داشته باشید:

مشورت با زنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناه
مرد بی مروت زن است و عابد با طمع راهزن
زن خوب فرمانبر پارسا کند مرد درویش را پادشاه
ز بیگانگان چشم زن کور باد چو بیرون شد از خانه در گور باد!

    یلدا :: :: 2:02 PM

---------------------------------------
درست مثل من



- « تمام مردم جهان عطیه روحانی ای دارند . اما برخی با عطیه ای پیش رفته تر زاییده می شوند ، و دیگران برای رشد دادن ان باید مبارزه کنند.
اشخاصی که با این عطیه به دنیا می آیند ، لاله های گوش کوچکی دارند که به سرشان چسبیده است . »

    یلدا :: :: 2:01 PM

---------------------------------------
جاوید فروغ فرخزاد

من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم

دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد؟
اگر از شهد آتشین لب من
جرعه ای نوش کرد و شد سرمست
حسرتم نیست زانکه این لب را
بوسه های نداده بسیار است

باز هم در نگاه خاموشم
قصه های نگفته ای دارم
باز هم چون به تن کنم جامه
قصه های نهفته ای دارم

باز هم میتوان به گیسویم
چنگی از روی عشق ومستی زد
باز هم میتوان در آغوشم
پشت پا بر جهان هستی زد

باز هم میدود به دنبالم
دیدگانی پر از امید و نیاز
باز هم با هزار خواهش گنگ
میدهندم بسوی خویش آواز

باز هم دارم آنچه را که شبی
ریختم چون شراب در کامش
دارم آن سینه را که او میگفت
تکیه گاهیست بهر آرامش

زانچه دادم به او سراغم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن دل که پر نشد جایش
بخدا چیز دیگرم کم نیست

کو دلم ، کو دلی که برد و نداد
غارتم کرده ،داد می خواهم
دل خونین مرا چه کار آید
دلی آزاد و شاد میخواهم

دگرم آرزوی عشقی نیست
بیدلان را چه آرزو باشد
دل اگر برد باز مینالید
که هنوزم نظر باو باشد

او که از من برید و ترکم کرد
پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من که مفت بخشیدم
دل آشفته حال غافل را .

    یلدا :: :: 1:59 PM

---------------------------------------

Sunday, May 01, 2005

زنگی سیزیفی

مردم از بس روزمرگی اینجا نوشتم...چی بنویسم ؟...چه توقع هایی از یه آدم روانی میره..چیزی ندارم بنویسم.....و ما همچنان دوره میکنیم
شب را و روز را
هنوز را؟!
ولی من یک دوره کاملا جدید و تخمی رو دارم تجربه میکنم اصلا هم تکراری نسیت...فقط ...فقط روانی شدم
همین!این که چیزی نیست.احتمال میدم اگه همینجوری پیش بره زنجیری هم بشم!

    یلدا :: :: 2:30 PM

---------------------------------------
مردم،کشته شدم

امروز از اسب سواری خودمو کشتم!سرویس کردم خودمو!.....اسب یعنی آریا !...خوب که دوستای اسب سوارمون اینجا رو نمیخونن ، آخه امروز یه کل ِ حسابی سر قشنگ ترین اسب باشگاه داشتیم ، جالب اینجاست که هر کی اسب خودشو میگفت ، ولی حقیقت اینه که هر کی اسب منو میبینه از خوشکلیش تعریف میکنه!...ماشالا بچه او تو زیبایی به مادرش رفته با این تفاوت که مادرش زیبایی سیرت داره ،پسرم زیبایی صورت...خلاصه تو این هوای بی نهایت توپ شیراز با اون نم نم قشنگ بارون ، اسب سواری وسط کوه و جنگل اینقد خوب بود ، دل همه بسوزه!!

    یلدا :: :: 2:21 PM

---------------------------------------
هیچی

کار احمقانه ی واقعا احمقانه هم انجام دادم!
هیچی ، هیچی نشد ، هیچ نتیجه ای نگرفتم ، هیچی معلوم نشد ، هیچ سودی نداشت ،هیچ و پوچ ، هیچی به هیچی !

    یلدا :: :: 2:17 PM

---------------------------------------

No comments:

Post a Comment