Friday, July 8, 2005

نوشی و جوجه هایش

Monday, July 25, 2005



هوس کردم یه مدت توی وبلاگ قبلی ام بنویسم ،امروز یه کارش داشتم ،رفتم یه سر بهش زدم ،دیدم حال و هوای اون با این روزای من بیشتر جور در میاد!

    یلدا :: :: 4:10 PM

---------------------------------------

Wednesday, July 20, 2005




آدم های دنیا دو دسته هستند :
یک دسته اونایی که ، وقتی می خوان دستمال توالت رو توی رولرش بزارن ، سر دستمال رو به طرف دیوار میزارن
و دسته دوم اونایی که ، وقتی می خوان دستمال توالت رو توی رولرش بزارن ، سر دستمال رو به طرف بیرون میزارن!

    یلدا :: :: 1:24 PM

---------------------------------------


طرف اومده پیش مامان من (به شدت ادعای مشاوره داره!) مثلا مشکلش رو براش حل کنه – با خانواده اش مشکل داره - ...راه حل ر و داشته باشید : خوب تو باید به فکر خانواده ات باشی ...خوب خانواده خیلی مهمه ...وقتی که تو اعصابت خورده رو خانواده هم تاثیر میذاره ، باید هوای اونا رو هم داشته باشی...شما نباید فقط خودتو در نظر بگیری .... خانواده به هر حال خوبی شما رو می خواد ... این مسئله شما به هر حال حل میشه شما بهتره که خانواده ات ............................................
.
.
اُآُآُآُآُآُآُآ............حالم داره به هم می خوره!

    یلدا :: :: 1:22 PM

---------------------------------------


یه عده از دوستای قدیمی ام رو که خیلی خیلی دوستشون داشتم و دارم رو بعد از دو سه سال پبدا کردم ،این روزا به شدت خوشحال هستم ! از وجودشون دارم لذت میبرم .کاش همه آدما مث اینا بودن ، دوس دارم که یه روزی بشه که منم مث اینا بشم ، برسم به اون مرحله از انسانیت و خودسازی که اونا هم تو ش هستم ،بلکه ام بیشتر!...واقعا اینا برای من مثل چشمه آب خنک توی یه کویر لوط بودن ،شاید بهترین موقع برای پیدا کردنشون ، همین روزا بود که من حسابی جا زده بودم !......از اون رفیق های نایاب !....کاش همه آدما اینقد خوب بودن...به نظر من واقعا خوب بودن خیلی راحت تر و بی دردسر تر از بد بودن هست ،چرا بعضی از ما اینقد بد هستیم!؟

    یلدا :: :: 1:19 PM

---------------------------------------

Monday, July 18, 2005



اینم از وبلاگ آقای شجریان!

    یلدا :: :: 1:59 PM

---------------------------------------

Friday, July 15, 2005



امروز رفته بودیم باغ بعد یه آقای مسنی بودند که میگفتند که یه کاره اطلاعات کل استان فارس هست ، یه کاره مهم...بماند که سه تیغه کرده بود و با اون شکم گنده اش تی شرت نارنجی پوشیده بود وزن و بچش به شدت اروپایی لباس پوشیده بودن!.....موقع خداحافظی من رفتم باهاشون دست بدم و تشکر کنم ،یه هو برگشت گفت که ،درسته که من سنم بالا هست ولی خوب من اگه شما رو بوس نکنم امشب خوابم نمیبره!... تا اومدم بفهمم چی به چیه دستم که تو دستش بودو کشید طرف خودش ،آنچنان منو چسبوند به سینه اش و چار تا ماچم کرد!...تازه خودمو کشیدم کنار وگرنه معلوم نبود چه کارای دیگه می خواد بکنه ...و جالبیش این بود که این حرفا و کارارو جلوی زنش و چند نفر دیگه انجام داد!

    یلدا :: :: 4:16 PM

---------------------------------------


دلم بارون میخواد
از اون بارونای آخر آذر
تابستونو دوست ندارم
دلم پاییز میخواد!

    یلدا :: :: 4:10 PM

---------------------------------------


یه وبلاگ خیلی خوشکل که خیلی باهاش حال کردم!

    یلدا :: :: 3:51 PM

---------------------------------------


نازلی عزیز نازنینم هم که دیروز کلی خوشکل شده بود ،رفت................احساس میکنم حسابی توی این شهر تنها شدم ،انگار نازلی همه کِسم بود!........................براش
آرزوی موفقت و شادی دارم،هر جای این زمین که باشه!
نازلی جونم اینو چند دفعه خواستم با خط خودم برات بنویسم ،نشد!
بیا ای خسته خاطر دوست
ای مانند من دل کنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم
بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است؟

    یلدا :: :: 3:06 PM

---------------------------------------


این در خونه ما یه جای خیلی باحالیه !..یه جوری هست که میشه از اینجا همه شهرو دید ولی کسی نمیبیندت ، خلوت هم هست ،هواش هم خیلی خوبه!....خلاصه که جوون ها زیاد میان اینجا ، بعضی ها می یان فقط از ماشیناشون پیاده میشن و منظره رو تماشا میکنن و یه هوایی تازه میکنن و میرن...بعضی یا غذا ،ساندویچ ، پیتزا میگیرن میان اینجا وامیستن میخورن...البته اینا خوباشه!...خیلی میان اینجا از تاریکی نسبی اش و خلوتی و دنجی اش سواستفاده میکنن ،کارای بد تر هم میکنن !....گاهی از در خونه که رد میشی ،بوی مطبوع تریاک بدجوری میزنه زیر دماغت...یا گاهی صبح که از در میای بیرون میبینی که ابزار و و سایلاشونو جا گذاشتن!....گاهی یه ماشین واساده ،هر چی توشو نگاه میکنی ،متوجه نمیشی این شئی عجیب غریبی که میبینی ، یه دونه آدمه یا دوتا ، اینجوری به هم گره خوردن؟!.......یه پیکانی هست یه پسر و دختری هستن که خیلی هم سنشون کم نیست - مثلا پسره از سی خیلی بیشتر میزنه - که خیلی هم ساده هستن ولی مث دو تا کفتر عاشق ،حدود ده پونزده روزی میشه که هر روز ظهر میان اینجا ،صندلی های جلو ماشینو میخوابونن و چرت بعد از نهارشونو ، سه چار ساعتی ،این بالا میزنن و بعدم مث بچه های خوب یرشونو میندازن پایین و میرن!..........بعضی هاشون مشروب میخورن و ساز میزنن ....بعضی هاشون صدای ظبط ماشینشونو بلند میکنن و بزن برقص راه میندازن، آنچنان که من که تو خونه میخوام کتابی چیزی بخونم از سر و صداشون نمیتونم تمرکز کنم، گاهی مث بچه های خوب چار تایی نشستن ورق بازی میکنن!...بعضی وقتا ظاهر قضیه نشون میده که یه نفر تو ماشین ولی اگه اتفاقی یه کاری دم در داشته باشی و بیشتر معطل بشی میبینی که طرف داره با یکی دیگه که ظاهرا پایین هست و نمیبینیش ، یه سری صحبت ها و علایم خاص رد و بدل میکنه!.............. خلاصه که اکثر کارای ممنوع و غیر قانونی و تابو رو ما اینجا به صورت آزاد وپخش مستقیم داریم!....................................................خیلی دلم میخواد بدونم ،بعد از اینکه احمدی نژاد اومد بازم این وضع ادامه داره یا نه!

    یلدا :: :: 2:45 PM

---------------------------------------

Wednesday, July 13, 2005



من شمال و جنوب جهان را نمی دانستم
هر کو
پیاله آبی دستم میداد
گمان ساده میبردم که از اولیای باران است!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از دوستان بهم میگه ک** خل با مرام!!!

    یلدا :: :: 4:50 AM

---------------------------------------

Tuesday, July 12, 2005



داشتم فکر میکردم که انسان بودن ، مادر بودن ،فرزند بودن ،همکار بودن ، همسایه بودن و و و ....در جاهای مختلف دنیا ، ورژن های مختلفی داره ،تعریف های مختلفی داره ، وظایف مختلفی رو میطلبه و خلاصه که اصلا یکی نیست ...پس نهایتا بهشت و جهنم هم باید برای فرهنگ ها و ملت های مختلف با ورژن های مختلف طراحی شده باشه ، نه؟...وگرنه میشه بی عدالتی خداوند!

    یلدا :: :: 5:12 AM

---------------------------------------


جوجه های نوشی رو ازش جدا کردن ، احتیاج به کمک داره ، از دست کسی اگه کمکی بر میاد ،مطمئن باشه جای دوری نمیره!

    یلدا :: :: 5:10 AM

---------------------------------------


وای یه چیز خیلی باحال :-)))))))))))))))) کلی به خودم خندیدم!.....اول فکر کردم دزد اومده وبلاگم!....این بغل وبلاگ من هیچ لینکی نبود...امروز یه هو متوجه شدم که یه چیزایی اضافه شده!.....نازلی جونم مادر عزیزم!* ممنونم که لینک خودت و مرد مهاجر
رو برام گذاشتی این بغل!
* هر کی ندونه فکر میکنه من چه فنچی هستم که بچه تو هستم!...ولی اگه به عقل باشه من یکی همین جا اعتراف میکنم که تو مامان منی!(اینا رو گفتم که خوشحال شی چون داری میری!(

    یلدا :: :: 4:50 AM

---------------------------------------


این بلاگر باز قاطی کرده !...این جایی رو که برای تایتل یا عنوان بود ، نمیاد ،حالا نمیدونم کلا بلاگس پات عنوان رو حذف کرده یا مال من عنوانش نمیاد!

    یلدا :: :: 4:47 AM

---------------------------------------


یکی از پسر عمه هام هست که خیلی با دخترا میگرده ،یعنی دوستایی که دختر باشن زیاد داره!...درواقع تعداد دوستای دخترش از پسرا بیشترن ، من بهش میگم خاله جان *****!....با این پسر عمه ام خیلی با هم رفیق هستیم ،این سری که با هم رفتیم سفر ،توی راه 5 6 ساعتی با هم حرف میزدیم ....آخرش بهم گفت که :میدونی یکی از خصلتهات که خیلی خوشم میاد ازش اینه که توی دنیای واقعی زندگی میکنی، دنیات واقعی هست برای همین هست که همیشه با همه فرق داری یا گاهی بهت میگن شبیه پسرا هستی چون دخترا همیشه تو هپروتن!
البته من کلا آدم رمانتیکی نیستم ، خیلی هم اهل خیال بافی نیستم (اهل خالی بندی ام!)...ولی از این حرفش خیلی خوشم اومد ،کلی ذوق خودمو کردم!؟!

    یلدا :: :: 4:26 AM

---------------------------------------

Friday, July 08, 2005

تهران

رفتم تهران و برگشتم........چی بگم دیگه؟همین
    یلدا :: :: 2:32 PM

---------------------------------------

No comments:

Post a Comment