Thursday, October 27, 2005

شیراز پاتوق

Thursday, October 27, 2005



عجب روزی بود امروز!
امروز پنجشنبه 5 آبان و 27 اکتبر سال 1384 بود
.
نمیشه من برم بشم شب پای جی وانی؟
*راستی من می خوام همه اعضاو جوارح و بافت ها و خون و زندگی و وجودمو به همون دلیلی که میدونیم هدیه کنم به ح.ک
.
کارت اهدا عضوم هم اومد. تمام اعضا و بافتهای قابل استفاده رو اهدا کردم البته در زمان مرگ . باشد که ادامه زندگی اجزای وجودم ،نجات بخش زندگی دیگری باشد.
* آیا میدانید از آغاز سال تا کنون 30 مورد مرگ مغزی تنها در بیمارستان های وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی گزارش شده است که از این تعداد تنها 3 مورد حاضر به اهدا عضو شده اند؟
.
با لعبت برای یه کاری رفته بودیم خیلی پائین شهر.یه موتوری بد جوری سو قصد داشت ،دو سه دفعه هی به ما حمله کرد ما در رفتیم یه آن حواسمون نبود با سرعت اومد طرفمون ، نظرش به ممه لعبت که ماشالا بد جوری هم تو دست میاد بود ، من متوجه شدم لعبتو هل دادم عقب و از صحنه دورش کردم! در عوض خودم پرت شدم تو جوب اونور پیاده رو و آسیب دیدم! .... ولی بعدش رفتیم کافی شاپ قبیله ...*** رو هم دیدیم که دیگه آسیب ماسیب* یادم رفت!
*یاد اون جک افتادم که به یه شیرازیه میگن چرا بعضیا عادت دارن کلمه ها رو اینجوری بگن مثلا لباس مباس و اینا میگه اونا مال ما نیست مال داتی ماتیاست!
.
کوچه پس کوچه و جین موزی و آینه همدیگه رو زدن!
.
سحر میگه اینجا یه کار یه کم از منشی بالاتر بخوای باید کلی براش والنتیر کار کنی اول تا شاید شاید بعدش کار شه!
.
پویان میگه رابطه من و تو چیه؟ دوست؟نه بیشتره! دختر دایی پسر عمه ؟ نه بازم بالاتره...اسم نداره ، نمیدونم چیه!
.
امشب می خواستم به شدت خودکشی کنم آخه انگیزه نداشتم برای ادامه زندگی!
.
با این سیستم های دیجیتال ِ چیه اسمش فارسی دیک !(مخفف فارسی دیکشنری)امشب فال گرفتم این اومد!
اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
در این چمن کس گل بی خار نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بوالهبیست
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مست خرابم صلاح بی ادبیست
.
من میخوام ........دِ دِ ، دیگه همه چیزو که نمیشه اینجا نوشت!

    یلدا :: :: 7:40 PM

---------------------------------------

Wednesday, October 26, 2005



من می خوام یه دسته گل به آب بدم

    یلدا :: :: 5:56 PM

---------------------------------------



    یلدا :: :: 5:53 PM

---------------------------------------


1-دلم میخواد برم یخه اش بچسبم بگم مرتیکه خر آخه تو حالیت نمیشه من چقد می خوامت ؟!
شیطونه میگه بی خیال همه چی بشم برم راست و حسینی بزارم کف دستش تکلیف همه رو روشن کنم.
2- خیلی حال میده بچسبی به شوفاژ گرم ، نوشابه خنک بخوری!
3- این بچه سوسول عوضی میگه :برای تنها جنس مونث هایی که تو این مملکت ارزش قایل هستن :مرغ هست و گاو ماده!
4- من دلم بارون میخواد خیلی خیـــــــــــــــــــــــــلی
5- کاش همه آدما حرف همو میفهمیدن!
6- من از اون آسمون آبی میخوام
من از اون شب های مهتابی می خوام
7- ها ها ها ...دیشب جای ماتیکم رو لپش مونده بود...هاهاهاهــــا
8- چند روزه حوصله هیچ کاری ندارم ، باز رگ روستایی راستینم اود کرده!
9- مثل اینکه من خیلی از مرحله پرتم !هیچ وقت از اینکه بهم میگفتن با همه دخترا فرق داری نه تنها ناراحت نمیشدم بلکه خوشحالم میشدم ، این روزا دلم میخواد مث همه بودم!
10 -من تو دنیا با هیچی قد کثافت کاری حال نمیکنم!...آقا ریشوهه هم از راه نرسیده بود گفت ببین من از عینکت خیلی خوشم اومده! حالا یه برنامه بزار بریم کثافت کاری!
11- ظاهرا آدم 60 70 درصد از کارایی که تو مستی میکنه بعدا یادش نمیاد!
12- من شدم شبیه رستوران جی وانی و غیره!؟!
13 - اینم عدد شانس ما که نحسه !

    یلدا :: :: 4:40 PM

---------------------------------------

Sunday, October 23, 2005



انگا واقعا راست گفتن که بعد از خنده گریه است .... روز پنجشنبه و جمعه اینقد به من خوش گذشت که حتما باید تو تاریخ زندگیم ثبت بشه... . با چند تا جونور بودم به اسم پویان ، سبحان ، امیر قنبر و امیر پژو 206 ، ...جای همه بچه باحالایی که نبودن خالی !....ورق بازی کردیم ، پامپج بازی کردیم ، هات چیک ( متکا بازی)کردیم ، عرعر گاو کاو بازی کردیم ، جنگ برره ای کردیم ، دوا خوری کردیم ، کلی کارای باحال دیگه کردیم ....آخرش خونه جارو کشیدیم ، ظرف شستیم و خلاصه ....... آقا بگم که حدود 40 ساعت هیچ کدوممون نخوابیدیم!.................................................اینا گذشت تا امشب که من بعد از مد تها از شدت ناراحتی اشکم در اومد ، من که اصلا یادم رفته بود اشک چی هست !.....همه اش هم به خاطر اینکه یه مثبت منفی جا به جا شد!....امیدوارم بتونم مث همیشه یه راه حلی براش پیدا کنم ،...ولی خودمونیم بد جوری امشب از زندگی نا امید شدم!....................بازم به هر حال ما میگیم خدایا شکرت!

    یلدا :: :: 3:13 PM

---------------------------------------



اینقد این روزا سرم شلوغ بود و یهو سیل کار و بار و گرفتاری هجوم آورد ، نرسیدم تولد این دختره رو بهش تبریک بگم!
متاسفانه از این عکس بهتر نداشتم بزارم اینجا چون موقعی که کیک رو آوردن بعضیا دوربین منو دزدیه بودن !

    یلدا :: :: 2:41 PM

---------------------------------------

Tuesday, October 18, 2005



من شنيدم که غریبه قراره کله مونو بکنه! همين.

    یلدا :: :: 7:12 PM

---------------------------------------

Monday, October 17, 2005




1- جی وانی جونم هم که باز شد با یه تفاوت کوچولو که اسمش شده رستوران جوانی !
2- قابل توجه عمو مردک:من فیلم جنگ دنیاهارودیدم ، فکر میکنم موضوع اصلی فیلم ، عشق پدر به فرزند بود!
3- بعد از مدتها دیشب زد به کله ام بشینم تابلو خط و نقاشی کارکنم .یکی اینکه با اینکه کار خیلی ساده بود ولی خوب حس خیلی خوبی بهم داد و دوما اینکه اینقد که تابلو جواد شده ، نگاش میکنم خنده ام میگیره بازم حس خوب بهم میده.
4- هر روز صب یا به عبارت بهتر ظهر که از خواب بیدار میشم تصمیم میگیرم دیگه امروز همه اش انگلیسی صحبت کنم ، چار تا جمله میگم ، از پنجمی یادم میره دوباره میزنم تو خط سخن شیرین پارسی.
5- کتاب مثل آب برای شکلات هم نخوندم چون که فیلمش رو دیده بودم.
6- بازم این مهر سر و کله اش پیدا شد . من نمیدونم چرا با هر کی دوست میشم تو نیمه دوم سال متولد شده!خرید کردن و هدیه دادن به دوستای خوبم رو هیلی دوست دارم ولی بی پولی بد دردیِ!
7-دارم تمرین میکنم همه کارامو خودم بکنم! دیشب درز مانتوسواری ام باز شده بود ، یکی از دکمه هاش هم کنده شده بود.آنچنان من این مانتو رو دوختم که هیچ خیاطی تا حالا با دست چنین دوخت و دوزی نکرده بود ، بعدم شستم و اتوش کردم ، اینقد که تمیز و مرتب شده بود امروز سر کلاس پوشیدمش!!
پ.ن1 :یاد اون جک افتادم که زنه یه شوهرش میگه چی کار میکنی؟میگه اوتو میکنم ! میگه چرا اوتو میکنی بیا ای تو کن!؟!
پ.ن2:تقریبا همه کارهام خودم میتونم بکنم جز آشپزی.
پ.ن3:اینو میگم که در چند ماه آینده اگر کسی خواست به من هدیه بده لطفا کتاب آشپزی بده!
8- من هنوز دنبال کار میگردم ، کسی کاری سراغ نداره؟....آب حوضم خالی میکنم!
9-You can be right or you can be happy!
10 - امروز بعد از مدتها رفتم مهران رو دیدم ، به یاد دوران خردسالی کلی با هم کشتی گرفتیم ، هنوزم مهران مشت و لگد میزد من گاز میگرفتم و مو میکشیدم !
11- علی پروین خیلی باحاله!
12- سعیده خیلی وراجه!
13-سیزده خیلی نحسه!

    یلدا :: :: 2:08 PM

---------------------------------------

Sunday, October 16, 2005



یکی میتونه به یاد بده که چه طوری توی جی میل(Gmail) ، میتونم ایمیل پاک کنم؟!والا خودم هر چی سعی کردم با این سواد کمم راهی پیدا نکردم!

    یلدا :: :: 4:05 PM

---------------------------------------



    یلدا :: :: 3:57 PM

---------------------------------------

Saturday, October 15, 2005



ماه رمضون دوست دارم ......
به خاطر ترحلواش ، به خاطر سریالهای تلوزیونی اش ، به خاطر اینکه اداره ها زود تعطیل میشن ، به خاطر زولبیا بامیه اش ، برا خاطر تعطیلی های زیادش ، برای صبح های احیا (درسته؟) که دیر میریم سر کلاس ،به خاطر مهمونی های پر از خوردنی اش!.....
.
من آهنگ «من از این آسمو آبی میخوام ...» سیمین غانم میخوام ، کسی نداره قرض بده از روش بزنم!

    یلدا :: :: 2:57 PM

---------------------------------------




وسوسه شدم اون یکی عکسه دسته جمعیه که این وبلاگ نویس های عامل استکبار جهانی بدون رعایت کردن شئونات اسلامی توش ژست گرفتن و بندازم اینجا ببینم دیگه هوس میکنن دسته جمعی برنامه های منافی عفت عمومی بزارن؟!...ولی دیدم دیگه از این جواد تر خودم میرم زیر سئوال!!!!

    یلدا :: :: 1:23 PM

---------------------------------------

Friday, October 14, 2005



اولا که به شدت کامپیوتر من هک شد .نمیدونم کار کدوم حرومزاده ای هست ولی اگه کار اون هم کلاسی محترم که امروز عصر داشتم باهاش چت میکردم ، باشه ، از همین جا رسما اعلام میکنم که خاک بر سر من خر که به تو عوضی اعتماد کردم و همه پسورد هامو دادم بهت !واقعا بی ظرفیت هستی!...اینقد فیگور تخمی هم به خودت نگیر ، ننه ام خارجه بابام تحصیلکرده خارج ، خودم خارجی ام...به این نتیجه میرسیم که واقعا همه دانشجوهای دانشگاه آزاد شیراز مزخرفن....البته به شرطی که اون منو هک کرده باشه اگه نه مه همه اش کنسله !
پ.ن :آخه من فقط با اون چت کردم .، رفتم .وقتی برگشتم همه چی به هم ریخته بود!ولی خوب آخه واقعا دلیلی برای این کارش نمیبینم مگر اینکه به قول خودش سادیسم داشته باشه!
.
دوما فیلم "گمشده درترجمه" که یکی از دوستام بهم داده بودو دیدم خوب بود ، دو تا چیزش خیلی باحال بود ،یکی پرده ها که با نور خودش میرفت کنار ، یکی هم توی اون تمپل ِکه دختره رفت ، اون درخته که چیز بهش گره میزدن ، مث امام زاده های خودمون بود !
.
سوما مث این شخصیت های فرهنگی که هی کتابهای نیو و جالب و...تو وبلاگشون معرفی میکنن منم میخوام امروز برای اولین بار توی وبلاگم یه کتاب خیلی توپ معرفی کنم:
دایرة المعارف بی نزاکتی .....یا......چه طور کفر مامان رو در بیاوریم !
نوشته آر.جی.فیچر با ترجمه تبسم آتشید جان نشر حوض نقره.
.
چهارما من به فکر یه تجارت جدید افتادم دنبال شریک میگردم .
دانه (هسته ) به که ما بهش میگیم به دونه کیلوئی پنجاه هزار تومان ،پول رایج مملکت.
خوب به میخریم ، شربت بهلیمو درست میکنیم ،مربای به درست میکنیم ، به دونه جمع میکنیم ...بهتر از پرورش بوقلمون نیست که این روزا مد شده؟!
.
پنجما الآن بعد از دو روز خودمو تو آئینه دیدم ، فاجعه بودم .واقعا آینه از اون اختراعات ناب بشری ست.
پ.ن :آینه کشف هست یا اختراع؟
.
ششما دلم برای اون دوستام که هر وقت من جو گیر میشدم یا هیجان شده میشدم و جلو خودمو نمیگرفتم، اونا بهم میگفتن حقا که دهاتی هستی و همه جا باید نشون بدی تازه اومدی شهر و اون وقت همین نیم ساعت میشد سوژه بحث ، همه می افتادیم به جون هم وکلی میخندیدم و حال میکردیم ، دلم برای اونا تنگ شده.

    یلدا :: :: 2:36 PM

---------------------------------------


من یه تشکر خیلی ویژه میکنم از کس خر چون که اون تنها کسی بود که تونست به من عکس توی وبلاگ گذاشتن یاد بده!...کلی هم آنلاین هرس خورد و زحمت کشید تا من تونستم یه عکس بزارم اینجا!

    یلدا :: :: 9:32 AM

---------------------------------------


من و نازلی* و احسان ( که داره عکس میگیره ) و دست در دست هم میهن خویش را آباد میکنیم!
*اصلا ناخن های نازلی دختر آیدین قشنگ نیست ، اصلا هم من بهشون حسودی نمیکنم!
تولد قبیله هم چهارشنبه نبود ، شنبه است!
پ.ن : همیشه فکر میکردم از این عکسا تو وبلاگ گذاشتن خیلی جواده!

    یلدا :: :: 9:21 AM

---------------------------------------

Tuesday, October 11, 2005



1-و اینم نتیجه اون بحث جنجالی باکره بودن یا نبودن ! نتایج نظر سنجی
2- امروزاحساسات نوعدوستی ، کمک ، همیاری و هم کاری و مامان بازی و غیره و ذالکم گل کرده بود ، تمام ظرفهای مهمونی افطار دیشب رو شستم ، بعد از اینکه هم از کلاس ساعت 6 تا 10 برگشتم مجددا جو گیر شدم و یه خروار سبزی پاک کردم و نتیجه این شد که بند اول (ازپائین) انگشت اشاره دست راستم تاول زده!
3- یه وبلاگ خیلی باحال به اسم ثرتی فایو دیگری یا به زبان شیرین پارسی خودمون سی و پنج درجه
4-توی کلاس ما تعداد آقایون از خانم ها خیلی بیشتر هست ، تقریبا خانم ها یک سوم هستن .از همه نوع آدمی هم داریم، مجردداریم متاهل داریم دکتر داریم متخصص داریم مهندس ، معمار، محصل ، بیکار ، خارج رفته ، دانشگاه آزا دی ، سراسری ، خانه دار ، مدیر و ...همه سنی آدم هم هست ، فکر میکنم از 19 ساله بیست ساله باشه تا 40 ساله 45 ساله ....ولی نمیدونم چرا اینقد خانم ها به نسبت آقایون شیک تر و مرتب تر و تروتمیز تو هستن !...همه خانم های کلاس آرایش کرده هستن ، مدل موها و لباس ها اکثرا به مد روز هستن و از نظر رنگی سِت هستند ، حتی کتاب دفتر هاشون مرتب وتمیز تر هست ، چرا؟
5- من هنوز اسیر تخم قورباغه هستم!
6- ادالدکولد - استامینوفن کدئین - آسیکلویر - اریترومایسین - کوتریموکسازول - اکسپکتورانت کدوین - آنتی هیستامین - وازلین - دستمال کاغذی - دیکشنری - آینه - ماسک - کارت تلفن - کیف پول - رژلب - کلید - سنجاق قفلی - گوش پاکن - لیست خرید - شکلات - اسپری - دکمه - خورده کاغذ - جلد عینک ......معذرت میخوام خوذکاری مدادی چیزی برای نوشتن خدمتتون هست؟!
6- یه شعر جدید گفتم ، نظر شما چیه؟
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
ما هم از کوچه معشوقه تو میگذریم.
7- کم کم دارم سعی میکنم که به انگلیسی خواب ببینم!
8- مامان میگه به خاطر دعاها و نذر و نیازهای همه بوده که خاله زهرا حالش خوب شد!!
9- گیرند همه روزه و من گیسویت
جویند همه هلال و من ابرویت
از جمله ی این دوازده ماه تمام
یک ماه مبارک است آنهم رویت
10 - تلفن من همچنان یک طرفه هست و من همچنان دزدکی از خط تلفن مامان اینا استفاده میکنم!
11-
بعضیا میگن امروز سالروز حافظ بوده ! جدی؟! اینقد سوت و کور ؟ هر سال آرامگاه حافظ و تالار حافظ کلی خبرا بود!...حتما همه شیرازیا اجرای آقای شجریان به مناسبت یاد روز حافظ رو توی فضای باز حافظیه یادشون هست یا اجرای آقای ناظریان یا اون تئاتر بینظیر رند خلوت نشین (اگه اشتیباه نگم)...پس چرا امسال هیچ خبری نیست!؟.....البته بعضیا گفت که امروز تولد کافی شاپ قبیله هم هست ، من تاحالا نرفتم ، کجاست؟
12-انجیر ، انگور ، انار ، انبه ........دیگه نبود؟!
13- اینم که نحس ، هیچی!

    یلدا :: :: 4:15 PM

---------------------------------------

Monday, October 10, 2005



.
1-حتما کامنت ها رو هم بخونید ، چون بدون اونا انگار که هیچ کاری نکردید!
2- بعد از اینکه خوندن کامنت ها تموم شد مجبور شدم از شدت عصبیت قرص بخورم!
3- باید به نویسنده این وبلاگ جایزه داد واقعا.
4- لینک های مربوطه هم خیلی حرف برای گفتن دارن

    یلدا :: :: 5:41 PM

---------------------------------------

Sunday, October 09, 2005



من واقعا نمیدونم منظورم از باد و خاک تو پست قبلی چی بود!
چون در واقع فیلمی که در موردش صحبت شد ، خیلی دور خیلی نزدیک ، بود!

    یلدا :: :: 4:38 PM

---------------------------------------


_ من با بچه ها در سینما قرار گذاشتیم
_ اوه ، اونجا که خیلی دور و بر مسیره
_ حالا دیگه یه جوری بیا دیگه
_ چه طوری؟
_ مرسی ، ممنون ، منم بد نیستم!!!
.
.
* رفتم فیلم باد و خاک ....اینقد سرفه کردم که همه و به خصوص خودم کلافه شدم و قبل از اینکه بیرونم کنند ، محترمانه بلند شدم رفتم بیرون!....البته فیلمش خیلی جذبم نکرد ، شاید اگه از اون فیلمای آنچنانی بود با بیل هم که می افتادن به جونم از در سینما بیرون نمیرفتم ولی خوب ازاون فیلم های اونجوری نبود!تازه پیش خودم کلی فکر کردم که احتمالا آخرش هم هندی تموم میشه !؟همونقدم که نشستم به خاطر این بود که میخواستم سامان رو ببینم !تازه از موضوع فیلم واینا هم که بگذریم احساس کردم فیلم پر از سکانسای هجو هست که بیخود آدمو خسته میکنه ، حالا فکر کنید اینو میخواستن برای اوسکارهم بفرستن؟!!

    یلدا :: :: 3:59 PM

---------------------------------------


(یکشنبه 17 مهر)
وای ی ی ی ی ی ی .......... اینجا چقد خوشکل شده . کلی نو شده . به قول نازلی رفته حمام ، خارجی شده!
تا آنلاین شدم وبلاگم رو آوردم بالا ، کامنت ها رو نگاه کردم ، بعدم بستمش ....چند دقیقه بعد توی چت دیدم نازلی داره یه چیزایی میگه ، اول فکر کردم که وبلاگه هک شده ، بازش کردم دیدم وای چه وبلاگ خوش رنگی!!
جالبیش اینجاست که من اصلا بلد نیستم قالب درست کنم ، اینجا رو نازلی خودش درست کرده ، خودش آهنگ روش گذاشته ، خودش هم قالب روش میزاره ، هر وقت هم از یکی از قیافه هاش خسته میشه ، عوضش میکنه و تنها کاری که من این وسط میکنم اینه که با تکنولوژی نازلی پز میدم!...امیدوارم یه روزی ازش خسته نشه بخواد کن فیکونش بکنه!؟!
خلاصه که : نازلی عزیز و مهربانم ، دوست فراموش نشدنی من ، از همه زحماتت متشکرم.باشد که روزی جبران کنم.
دوست دار تو
یلدا

    یلدا :: :: 3:44 PM

---------------------------------------

Saturday, October 08, 2005



- سلام آقای دکتر
- سلام عزیزم ، بفرمائید مشکل تون چیه؟
- احساس میکنم دندونام یه کم زرد شده اند!
- چند وقت به چند وقت مسواک میکنی * دخترم؟
- مهمونی تا مهمونی
* راستی مسواک رو میزنن یا میکنن؟

    یلدا :: :: 4:37 PM

---------------------------------------


پنجسنبه شب رفتیم جی وانی شام بخوریم ..ریختن همه رو گرفتن ! ..مفاسد ، اماکن ، نیرو انتظامی ، بسیج ....البته تقریبا کسی رو نگرفتن ، همه مث ما در رفتن ! ...ولی خوب به شدت تمام یه فرمت قهوه ای تو حال همه اومدن!.......امروز هم یه پارچه گنده زده بودن درش که این مکان به علت رعایت نکردن شئونات اسلامی تعطیل میباشد !...............آخه مگه اونا میتونن جلو ملت رو بگیرن بگن شما برو تو ، خانم شما شلوارت کوتاست نرو تو ، شما بد آرایش کردی به شما هم شام نمیدیم !؟.....من خیلی ناراحتم ، حالا دیگه من کجا میتونم اون آقا خوشکل خوشتیپ که تو جی وانی بود ، و من هر شب به خاطرش میرفتم اونجا همه پولامو خرج میکردم ببینم؟!.........من عاشق جی وانی بودم ... من کجا برم هر شب یه پرس غذا بخورم ، سه پرس حامد ( همون آقا خوشتیپ) ......... وقتی که ریشو های اماکن به آقا خوشتیپ گیر داده بودن میگفت که : اینجا رو هم ببندین تا جوونا همین جاهایی رو هم که دارن ، از دست بدن که مجبور شن همش برن تو خونه هاشون کثافت کاری کنن!....آخی .....حامد.ک اگه میدونست من اینقد دوستش دارم ، حتما یه کاری میکرد که جی وانی زودتر باز بشه یا یه جی وانی جدید افتتاح میکرد!؟

    یلدا :: :: 4:04 PM

---------------------------------------


پویان میگه :تو هر دفعه که میخوای با یکی دوست بشی ، این آدم جدیده باید نسبت به قبلی ایده آل تر باشه ، یعنی حداقل چند تا از جنبه اش سرتر و بهتر باشه ، وگرنه نمیتونی تحملش کنی ، برات خسته کننده است ، نمیتونی باهاش رابطه خوبی ایجاد کنی ، همینه که دچار مشکلی ... پویان راست میگه ، نه؟

    یلدا :: :: 3:28 PM

---------------------------------------


از بس از این داروهای تخم قورباغه خوردم قیافه ام هم تخمی شده!

    یلدا :: :: 3:24 PM

---------------------------------------

Monday, October 03, 2005




    یلدا :: :: 3:20 PM

---------------------------------------


بازم تخم قوباغه!
پارسال پیارسالا که مریض میشدم ، از این چارتخمه ها (دیگه همه فامیل بهش میگن تخم قورباغه) که مث تخم قورباغه است بهم میدادن ، تا مدتها نمیتونستم بخورم ، بعدها با تمرین تونستم ، دماغم رو بگیرم ، چشمو ببندم و همه رو یه جا بندازم بالا ... حالا بعد از اون مریضی وحشتناک ...تخم قورباغه برای من به خوشایندی شراب ده ساله شیرازه.

    یلدا :: :: 3:01 PM

---------------------------------------

Sunday, October 02, 2005



امروز به خاطر سرماخوردگی و همچنین تپخال گنده روی لبم ، وقتی خواستم از خونه برم بیرون ، تصمیم گرفتم که ماسک بزنم روی صورتم ...بوی آشنای ماسک ..... یاد اون ده - نه ماهی افتادم که بدون ماسک نمیتونستم از خونه بیرون برم ........یاد اون روزای وحشتناک و اون مریضی وحشتناک تر افتادم .... یه آن عرق سرد نشست روی تمام بدنم ......... کی میدونه اون روزا چی به من گذشت ! .... نه مامان و بابا که شب تا صب بالا سرم مینشستن و گریه میکردن ، نه اون عاشق سینه چاک که هر چی دکتر تو شیراز بود منو برد ، نه همه کسایی که دل میسوزوندن و انواع و اقسام داروها رو برای من تجویز میکردن! ...... دیگه هیچ کدوم از اونا یادشون هم نمیاد که چه به سر یلدا اومد .... منم که با بوی یه ماسک ، سالها زندگیمو از دست رفته میبینم ، منم که میتونم ، تا ده سال دیگه با دیدن یه تیکه پارچه سفید ، یک ساعت تموم اشک بریزم ...منم که بعد از گذشت این همه ماه و روز هنوز اون ادمی که باید بشم نشدم ..... نه یاد و خاطره اش دست از سرم بر میداره ، نه اثر اون مریضی مزخرف ول کن ِ ماجرا هست ! ......این ماسک ِ امروز به من گفت که میتونی یه چیزی رو تو زندگی فراموش کنی ولی نمیتونی از بینش ببری !

    یلدا :: :: 3:59 PM

---------------------------------------


یک راه برای خانم ها و آقایون محترمی که مثل من و داداشم پاهاشون خیلی بو میده!
خیلی ساده ست
یه تشت پر از آب میکنید و مقداری وایتکس _ قد دو تا سر ظرف وایتکسی _ توی تشت میریزید و نیم ساعت ، پاهاتون رو توی اون میزارید ، این کار رو یه بار دیگه هم تکرار میکنید و تا مدتها از بوی بد پا راحت هستین و رنج نمیکشید . وقتی که اثر اون از بین رفت ، مجددا تکرار میکنید و باز هم برای مدتی از پای بی بوی خود لذت میبرید و یادتون نره که به جون کاشف این ماده دعا کنید.

    یلدا :: :: 3:52 PM

---------------------------------------


بعد از مدتها یه عروسی رفتم که مثلا تخلیه انرژی کنم ، از عروسی که برگشتم ، تمام عضله های بدنم که گرفته بود هیچی ، گلو درد گرفتم ، گوش درد گرفتم ، به شدت پریود شدم ، تپخال زدم ، اسهال شدم ، دو روز تموم دل پیچه داشتم به علاوه ی سردرد و دل درد و کمر درد ، اینا همه به کنار. با ماشین پسر عمه ام تصادف هم کردیم .........اصلا عروسی رفتن بر ما حرام است ، حرام!

    یلدا :: :: 3:37 PM

---------------------------------------


چند تا عکس و مطلب باحال در وبلاگ خاک خفته !

    یلدا :: :: 3:35 PM

---------------------------------------

No comments:

Post a Comment